باید این تجربههای عزیز را در خاطر نگه دارم. باید یادم بماند که نزدیک بودن به تو تا چه اندازه می‌تواند مرا سر شوق آورد. این چند روز رخوت تعطیلات مرا اسیر خودش کرده بود یک بار آن تماس تلفنی نیم ساعته و امشب هم مکالمه چند ساعته‌مان نجاتم داد. با همه این‌ها نمی‌دانم چرا گاهی بی‌دلیل از تو دور می‌افتم. و چیزی که از تمام این تجربه‌های شیرین یاد گرفته‌ام این است که خودم را از تو محروم نکنم. بی‌دلیل در انزوای خود غرق نشوم، تو را راه بدهم، با تو حرف بزنم، نترسم.

امشب تجربه‌های شیرینی را با من درمیان گذاشتی. من هم از نوشته اخیرت در باب نوستالژی و خاطرات تعریف کردم. نمی‌دانستم نظر من انقدر برای تو اهمیت دارد و دانستن این نکته لذت این اشتراک را چند برابر کرد. از تجربه‌ات در آن روستای بکر و قدیمی گفتی و درمورد فیلم ساختن با هم بحث کردیم. پیشنهاد دادم که برای مدتی به آنجا سفر کنیم که هم من از نزدیک آنجا را ببینم و هم تو ایده فیلمت را پیاده کنی. اتفاقا استقبال کردی و من از فکر این سفر هیجان زده می‌شوم. هرچند عملی شدن این برنامه به این راحتی‌ها نیست اما به این سفر و تجربه بسیار نیاز دارم و اغراق نیست اگر بگویم درحال حاضر یکی از آرزوهای مهم من همین سفر کردن است.

این معاشرت چند ساعته و باکیفیت اندکی از دلتنگی‌ام کم کرد اما بی‌صبرانه منتظرم که برگردی و ببینمت.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها